English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (6854 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
equation of exchange U متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
finished U پرداخته
polished U پرداخته
duty paid U گمرک پرداخته
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
cancelled cheque U چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
goods U کالاها
class of suplies U طبقه کالاها
dunnage U حفاظ کالاها
commodity agreements U قرارداد کالاها
subsitute U جانشینی کالاها
complete substitution U جانشینی کالاها
materiel cognizance U مدیریت کالاها
class of suplies U گروه کالاها
goods and services U کالاها و خدمات
shipping U ارسال کالاها
packing U ماده محافظ کالاها.
consolidate goods U کالاها را ادغام کردن
prestowage plan U طرح باربندی کالاها
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
supplied U تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supply U تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supplying U تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
quality control U کنترل کیفیت مواد و یا کالاها
shipment unit U یکان مسئول ارسال کالاها
marshalling yard U محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
materiel history U خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
The goods were shipped by air . U کالاها از راه هوا ( هوائی ) حمل شد
daily movement summary U خلاصه وضعیت حرکت کشتیهادر روز یا کالاها
shipping U امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
point of sale U محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
port of embarkation U بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
pos U محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
service marking U علایم و مشخصات تجارتی که روی کالاها یا مهمات حک میشود
marshalling yard U محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
management coding U سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
honey combing U روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
packing U عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
staging base U پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
free trade U شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
punch-ups U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
engagements U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
engagement U زد و خورد
ate U خورد
encounters U زد و خورد
encountering U زد و خورد
feedback U پس خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
feeds U خورد
feed U خورد
passage at arms U زدو خورد
parallel feed U خورد موازی
misfeed U سوء خورد
melec U زدو خورد
pin feed U خورد سنجاقی
feedback U باز خورد
drank U نوشابه خورد
pulverizer U خورد کننده
regulating slack U خورد دادن
to sinister in U خورد رفتن
to rub a thing in U چیزیرا خورد
the timber warped U تیرپیچ خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
squish U خورد کردن
drank U خورد سرکشید
self absorbed U در خورد فرورفته
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
eating U خورد و خوراک
face up feed U خورد رو به بالا
face down feed U خورد رو به پایین
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
cross feed U خورد متقابل
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
drank U عرق خورد
feedback circuit U مدار پس خورد
card feed U خورد کارت
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
whang U صدای بر خورد دو جسم
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
diners U کسی که شام می خورد
diner U کسی که شام می خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
warfare U نزاع زدو خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
S HTTP U سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
cumulative delivery diagram U منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
open storage U انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
circulation control U کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
secure encryption payment protocol U سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
SEPP U سیستم تامین کننده خط امن بین جستجوگری کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان فروش کالاها از طریق اینترنت میدهد
income velocity of money U سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
secure transaction technology U سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
packaging U ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
releasing officer U افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif U طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history Forum search
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1how much garlic bread did he have?
0آن دختر آب منى را خورد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com